تو از منی و من از تو چرا که درد یکیست
که آنچه با من و تو روزگار کرد یکیست
عجیب نیست که من با تو نیز تنهایم
که در مقابل آیینه زوج و فرد یکیست
چه فرق می کند اکنون،بهار یا پاییز
برای ما که کویریم سبز و زرد یکیست
من و تو دشمن تقدیر یک دگر هستیم
ولی چه سود، که تسلیم با نبرد یکیست
دلم به دور تو سیاره ای است سرگردان
که شیوه من و این چرخ هرزه گرد یکیست
خدا یکی تو یکی پس از آستان غمت
نمی روم که بدانندحرف مرد یکیست
هادی حسنی