سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محبوب ترین بندگان نـزد خداوند، سودمندترینشان نسبت به بندگان است و پایبندترینشان نسبت به گزاردن حقّش ؛ کسانی که خداوند، کار نیک و به جا آوردنش را محبوبشان ساخته است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
دل نوشته های چهارم شخص مجهول
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» خاموشی نقطه ها

اگر بتوانم دلی را از شکستن باز دارم
بیهوده نزیسته ام
اگر بتوانم رنجی را بکاهم
یا دردی را مرهم نهم
یا مرغکی رنجور را
به آشیانه باز آورم
حاشا، بیهوده نزیسته ام.

                                    امیلی دیکنسون



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » چهارم شخص مجهول ( یکشنبه 86/12/26 :: ساعت 10:0 عصر )

»» تسلیت

آجرک الله یا صاحب الزمان
شهادت مظلومانه و جانسوز امام حسن عسکری (ع) را به عاشقان آن حضرت تسلیت عرض میکنم.

                                                                                               حسنی باشید.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » چهارم شخص مجهول ( یکشنبه 86/12/26 :: ساعت 2:14 عصر )

»» سرباز کم است...

 

قطعه گم شده ای از پر پرواز کم است
یازده بار شمردیم و یکی باز کم است
این همه آب که جاریست نه اقیانوس است
عرق شرم زمین است که سرباز کم است



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » چهارم شخص مجهول ( سه شنبه 86/12/21 :: ساعت 1:0 عصر )

»» اسم شعر رو نمی دونم!!!

 

تو از منی و من از تو چرا که درد یکیست

که آنچه با من و تو روزگار کرد یکیست

 

عجیب نیست که من با تو نیز تنهایم

که در مقابل آیینه زوج و فرد یکیست

 

چه فرق می کند اکنون،بهار یا پاییز

برای ما که کویریم سبز و زرد یکیست

 

من و تو دشمن تقدیر یک دگر هستیم

ولی چه سود، که تسلیم با نبرد یکیست

 

دلم به دور تو سیاره ای است سرگردان

که شیوه من و این چرخ هرزه گرد یکیست

 

خدا یکی تو یکی پس از آستان غمت

نمی روم که بدانندحرف مرد یکیست

 

هادی حسنی

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » چهارم شخص مجهول ( یکشنبه 86/12/19 :: ساعت 10:51 عصر )

»» شهادت امام رضا

شهادت مظلومانه ی امام رضا را به همه ی شما دوستان تسلیت عرض می کنم.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » چهارم شخص مجهول ( شنبه 86/12/18 :: ساعت 5:2 عصر )

»» امام حسن(ع) حماسه ی حلم

 از آن زمان که شمشیر بر فرق شیر خدا فرود آمد و زهر در جان فرزند زهرا نشست و سر ثارالله به مهمانی نیزه ها رفت، اسلام جاودانه شد.
در کلام فرصت تغییر بود و در نوشته رخصت تحریف.
آسمان محراب را حتی انکار می شد کرد تا آن زمان که شق القمر خونین ماه ، فلق را جاودانه نساخت.
کلام را مجال تغییر بود اما نجره ی خون آلود را هرگز.
و نوشته را رخصت تحریف اما لوح زمرد و محفوظ در تشت نشسته را هرگز...
و او آنگاه که رنگ قدسی سبز را بر می گزید جگر تفتیده ی خود را در انحنای شکوهمند تاریخ می دید.
او- چنان که پدر- مظلوم زیست اگر نه مظلوم تر از برادر ،همسنگ او.
برادر-سلام الله علیه- را دشمن خارجی خواند اما دوست « مذل المومنین » خطابش نکرد. گریز از دنیا و قدرت برادر بر همه از روز آشکارتر بود.برادر را کسی با تهمت « انک تدری الخلاقه» نیالود.
دشمن برادر جانی و خونخوار بود و دشمن او سیاست مدار و مکار.
برادر خدنگ از روبرو خورد و او خنجر از پشت. وهزار خنجر از پشت.
برادر مجال یافت که جنگ را به بیرون خانه کشاند و او در خانه مجبور به ستیز شد.
حماسه ی عاشقانه ی برادر آنچنان آشکار و هویدا بود که پس از اندی و برای همیشه سرلوحه ی حماسه های عالم قرار گرفت . اما حماسه ی عارفانه و حلیمانه ی او آنچنان پر رمز و راز و پیچیده بود که قرنها در ابهامی ناشی از انکار و جهالت محفوف ماند.
آری و حسن سلام الله علیه تجلی حلم علی بود به تمامه.
و اگر برای علی هیچ نبود جز خنجر کلام آن اعرابی بر جگر سوخته ی خطبه ی شقیقه ی او مظلومیت او بسنده بود« فوالله ما اسفت علی کلام قط کاسفی علی هذه الکلام ».
و خنجر زهر آلود معاویه در آن زمان که حسن (ع) به معرفی خویش و دفاع از حقانیت خویش ایستاده بود و او از خرما پرسید بر جگر سوخته ی حسن کمتر شانه گذاشت؟!
و او با همان حلم پدر گونه معاویه را پاسخ نگفت؟
یاران کدام رهبری با مقتدای خود چنان کردند که یاران حسن-سلام الله علیه-با او؟
عمق کدام زخم خنجر دوستانه ای روی دشمن را سپید کرده است؟
حضرت-سلام الله علیه – سوگند میخورد و فریاد میکشد که « ولله ان معاویه خیر لی من مولاه » .
خیانت یاران دست رذالت معاویه را از پشت بسته است. روی سیاه معاویه را سپید کرده است. من از دشمن آنقدر که از دوست ضربه ندیده ام.
عجبا! با اینان به جنگ دشمن باید رفت؟
او چاره ای ندارد جز اینکه بذر انقلاب را در زمینی تازه بیفشاند و چه فرق می کند که او ثمره بگیرد درو کند یا برادرش حسین؟ او باید بنیاد ستیز با باطل را بر زمینی استوار بنا کند،اگر معاویه مجالش ندهد برادرش حسین مجال را خواهد یافت و راهش را ادامه خواهد داد.
آری او باید پایه گذار قیامی دیگر باشد حتی اگر خون دل یک عمر زندگی توام با حلم او در تشت بریزد.
از ان زمان که شمشیر بر فرق شیر خدا فرود آمد؛ و زهر در جان فرزند زهرا نشست و سر ثارالله به مهمانی نیزه ها رفت؛ اسلام جاودانه شد...

                                                                               بر گرفته از کتاب« خدا کند تو بیایی» از آقای سید مهدی شجاعی

رحلت پیامبر اعظم (ص) و شهادت کریم اهل بیت (س) تسلیت باد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » چهارم شخص مجهول ( جمعه 86/12/17 :: ساعت 10:31 صبح )

»» گشایش

 

تو را به راستی،
تو را به رستخیز
مرا خراب کن!
که رستگاری و درستکاری دلم
به دستکاری همین غم شبانه بسته است
که فتح آشکار من
به این شکست های بی بهانه بسته است

(برای دوست و خواهر خوبم نرگس که برا شکستگی دلم ناراحته)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » چهارم شخص مجهول ( پنج شنبه 86/12/16 :: ساعت 10:14 صبح )

»» تذکر!!!!!!!!

امام على‏علیه السلام : کُن مَشغُولاً بِما أنتَ عَنهُ مَسئُولٌ
به کارى مشغول باش که از آن پرسیده خواهى شد.
                                                   غررالحکم ودررالکلم ، ح 7143



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » چهارم شخص مجهول ( دوشنبه 86/12/13 :: ساعت 8:18 عصر )

»» آه

خدایا
چه راست به من نشون دادی که لیاقت هیچیو ندارم... اما انصافا فضلت خوب سایه انداخته روی سرم...
خدایا باورم نمیشه که هنوزم میتونم آه بکشم... شکرت...آآآآآآآآآآهههههههه
(آه.... بین الحرمین !
آه ... ستون های مسجد النبی !
آه .. بقیع مظلوم !
آه ... مسجد شجره !
آه ... جامه های یکدست سفید !
آه... لبیک های عاشقانه !
آه ... کعبه ! ای عظمت مجسم !
آه... حجر الاسود !)
آه که چقدر دلم ناامیدانه  پر میکشه

چند دقیقه پیش به وبلاگ حجه الاسلام آقای سید محمدرضا واحدی سر زدم... همه ی آههای پر اشتیاق ایشون رو با حسرت کشیدم...
 متاسفانه نمیتونم امیدوار باشم که دعام کنن....

 

توجه: قسمتهای توی پرانتز از وبلاگ آقای واحدی به آدرسhttp://labgazeh.parsiblog.com/ هست و البته که هر چه از دل برآید بر دل نشیند...حتی اگر جنس دل دوم از گناه باشه...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » چهارم شخص مجهول ( دوشنبه 86/12/13 :: ساعت 3:56 عصر )

»» سهم

سهم من از زندگی یا بهتر بگم نقش من تو زندگی مث نقش یه ماژیک سیاه کم رنگیه که یه ذره میکشه و آرزو می کنه تخته پاک کن همواره دنبالش بیاد.دوباره میکشه و ارزو میکنه...میکشه و آرزو میکنه...

درسته که همه ی آرزوهام براورده نشدن اما از وجود این ماژیک سیاه بدجوری خسته م... بدجوری....



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » چهارم شخص مجهول ( یکشنبه 86/12/12 :: ساعت 2:53 عصر )

<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

انقطاع یا انقضاء؟
رشته های سرد اشک
برای باران
صلی الله علیک یا اباعبدالله
خوبیام و بدیام...
یک و یک
مراد...
مسلخ عشق
گنجینه َآسمانی
رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست...
تو که آخر گره رو وا می کنی...
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 16
>> بازدید دیروز: 14
>> مجموع بازدیدها: 55640
» درباره من

دل نوشته های چهارم شخص مجهول
مدیر وبلاگ : چهارم شخص مجهول[52]
نویسندگان وبلاگ :
دریادل[2]


» فهرست موضوعی یادداشت ها
دوستی . گنجینه آسمانی .
» آرشیو مطالب
عاشقانه ها
مناجات های دکتر چمران
حرف دل
مناسبتها
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
عاشق آسمونی
زینب

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان






» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب