شام سرخ عاشقان سر می رسد
ظهر عاشورا به آخر می رسد
برفغان آل یاسین زیر دین
کربلا افتاده گویی چون حسین(ع)
فوجهای عاشقان جان داده اند
کشتگان کربلا افتاده اند
مرغکان باغ طه پرزنان
درمیان کشتگان بر سر زنان
می دوند از خیمه های سوخته
کودکان با جامه ی افروخته
کودکان از خیمه بیرون می جهند
روی در خار بیابان می نهند
گونه ی طفلان ز سیلی سوخته
عارض شهزادگان افروخته
آه این بانگ حزین از نای کیست؟
در میان کشتگان آوای کیست؟
کیست این بانو که بر سر میزند؟
مثل مرغ عشق پر پر میزند؟
شب شد اما ناله ای دیگر نخاست
از علی اصغر صدایی برنخاست
دیگر از آن شعله های پر شده
خیمه هایی مانده خاکستر شده
مثل داغی روی صحرا مانده است
آتشی کز خیمه ها جامانده است
از چمن سرو و صنوبر رفته است
عون در دنبال جعفر رفته است
کودک دل را بگو تاب آورد
رفته است عباس تا آب آورد
کس نمی جوید میان خیمه آب
نی سکینه ، نی رقیه ، نی رباب
قاسم دادماد بین چون خفته است
در میان حجله ی خون خفته است
خون ز جای سرو اکبر می چکد
گویی از قنداق اصغر می چکد
ابر عالم در بلا انداخته
خیمه روی کربلا انداخته
در نگر آیینه ی خورشید و ماه
با تنی عریان میان قتلگاه
نیزه ها بر سینه ی عریان او
خارهای عشق بر دامان او
در نگر با آن دل بی کینه اش
تیرهای عاشقی بر سینه اش...
در نگر از تیغ و خنجر چاک چاک
گوشوار عرش را بر روی خاک
خنجر ظالم سرش را برده است
ساربان انگشترش را برده است...
ابر عالم در بلا انداخته
خیمه روی کربلا انداخته
گویی اکنون ابرهای کائنات
اشک می ریزند بر شط فرات
موج و ساحل سوگواری می کنند
دسته های ابر زاری می کنند
برق گویی انعکاس دشنه ایست
خاک گویی کودک لب تشنه ایست
رعد می غرد علی اکبر کجاست؟
ابر می نالد گل پرپر کجاست
بر فرات این موج های دیگر است
ناله ی «وا اکبر» و «وا اصغر» است
نخل بی عباس بر سر می زند
سرو دارد طبل اکبر می زند
ماه گویی می زند بر خود قمه
درمیان نخل های علقمه
موج می نالد بگو عباس کو؟
آن که دارد خیمه ها را پاس کو؟
علقمه در خون شناور می رود
غرق عباس دلاور می رود...